زمستان 1384 - زندگی عشق و دیگر هیچ
ساعت 1:47 عصر شنبه 84/12/20 این مطلب رو از کتاب راز کرشمه ها – نوشته دکتر ناصرالدین زمانی – چاپ 1345!
براتون نقل میکنم: ¤ نویسنده: سیاوش
ساعت 11:37 صبح چهارشنبه 84/12/17 اشعار سیمین بهبهانی شاعره عزیز معاصر همواره از لطافت و ظرافتی شگرف برخوردار بوده است و به ساده ترین زیبا ترین و در عین حال پر معنا ترین شکل ممکن احساسات و محتویات درونی خویش را بیان نموده وی که در سال 1306 خورشیدی در تهران چشم به جهان گشوده آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و پس از گذراندن دوره دانشسرای عالی شغل آموزگاری را برگزید و دبیر دبیرستانهای تهران شد وی در سال 1325 ازدواج کرد که به جدایی انجامید چند گاهی بعد برای بار دوم ازدواج کرد اما همسرش درگذشت او 3 فرزند دارد و هم اکنون در تهران به سر می برد... شعر زیر که به نظر من یکی از زیبا ترین، و با احساسترین اشعار وی است را از کتاب چلچراغ انتخاب نموده ام یار گسسته چشمی سیاه و چهره ی، مهتاب رنگ داشت ¤ نویسنده: سیاوش
ساعت 1:34 عصر چهارشنبه 84/11/26 لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.
روزی دریک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز روًیایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!
"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند." -پائولو کوئیلو ¤ نویسنده: سیاوش
ساعت 12:36 عصر یکشنبه 84/11/23 سلام
نام معینی کرمانشاهی بدون شک با موسیقی ایرانی، ترانه و البته غزل عجین شده، درست مثل رهی معیری و بیژن ترقی. گرچه معینی کرمانشاهی هم به سیاق دوستانش با استفاده از همون قالبهای سنتی بیشتر از عشق و دلداگی سروده اما هرازچندگاهی سعی کرده با غزلهایی ساده دغدغه های ذهنی اش درباره مردم و جامعه را بیان کنه و البته معدود دفعاتی هم برای این کار از قالب سنتی مورد علاقه اش صرفنظر کرده. توی کتاب ای شمعها بسوزید معینی کرمانشاهی که در حقیقت مجموعه اشعار شاعره و بین مشتاقان ادبیات کلاسیک بسیار معروف، میشه معدود تجربه های شعر نوی شاعر را پیدا کرد. این شعر از شاهکارهای معینی کرمانشاهی است. نظر شما چیه؟ عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ، جهان را با همه زیبایی و زشتی ، بروی یکدگر ویرانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، نه طاعت می پذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه ی صد دانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ، آواره و دیوانه می کردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه می کردم عجب صبری خدا دارد! چرا من جای او باشم ؟ همین بهتر که او خود، جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم ؟ عجب صبری خدا دارد!! عجب صبری خدا دارد !! ¤ نویسنده: سیاوش
ساعت 10:49 صبح سه شنبه 84/11/18 این وبلاگ را بدون مقدمه آغاز می کنم چون به نظر من عشق نیاز به مقدمه ندارد... . مطلب زیر چندان جدید نیست ولی بسیار زیباست. شکلات حالا با یک صندوق پر از شکلات نخورده چه خواهد کرد؟!!! ¤ نویسنده: سیاوش
|
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: دوستان من ::
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: آرشیو :: :: موسیقی ::
|